همیشه یه داستانی هست ...

خانم قشنگم . آلبالوی خوشمزه ی من . فرشته ی قشنگم ... این روزا یه چیزی شده ... هر وقت میبینمت یه دردسر به وجود میاد ... شاید خدا داره امتحانمون میکنه 

یه روز با هم رفتیم بیرون با دختر قشنگم و بستنی خوردیم و بعدش که شما رفتی یه نفر دنبالتون میگشت و کلی از دخترم پرسید که کجا بودی ؟ چقدر استرس چقدر نگرانی و چقدر ناراحتی

دو سه شب سعی کردم با تمرکز روی این مشکل ، حلش کنم که خداروشکر حل شد ولی .... یه مشکل جدید ... افکارم به هم ریخته . .. نمیتونم تمرکز کنم .. یه چیزی همش میخواد منو از تو دور کنه ... کاش بهم میگفتی و تموم میشد میرفت .... تا نگی نمیتونم خودمو جمع و جور کنم .. ارزشش به همینه که تو بگی از امروز همه چی تمومه و دیگه من و تو هستیم .. اینجوری از نو شروع میکنیم . عاشق تر .. شیدا تر ..زیبا تر ..

امیدوارم فردا ببینمت  . خیلی خیلی خیلی دوستت دارم ..... یه جا صفر کنیم و بگیم از الان دیگه فقط ماییم و تموم . دیگه دنبالش رو هم نمیگیریم ... عاشقانه ادامه میدیم

من بهت قول دادم همیشه هستم ... تو هدیه ی خدا به من هستی ... من هرگز رهات نمیکنم ... ولی دلمو قرص کن عزیزم ...میفهمی چی میگم ... کاری به دیروز نداریم . از امروز از فردا از هر روز که خواستی بگو صفر ، از نو 

عاشق تر از قبل ادامه میدیم . هیچ کس جز خودمون نمیتونه جلومونو بگیره ... بیا حرمت عشقمونو نگه داریم برای همیشه از همی الان . .. شاید من هم خطا کردم که همینجا ازت عذرخواهی میکنم و قول میدم عاشق تر از قبل برای تو باشم ... 

من از تو هیچ توقعی ندارم ...  فقط عاشقتم و دوستت دارم 

 این روزا انگار افسرده شدم .... خیلی خوب نیستم ... فکرم و قلبم انگار درد میکنه ... دوای دردشم تویی .. میفهمی تو ... 

فقط منتظرم که بهم بگی به گذشته فکر نکن از امروز واقعا شروع میکنیم .. از امروز .پاش هم وایسادیم ... منتظرتم عشقم . منتظرتم . .عاشقتم 

من هدیه ی خدا رو که بهم داده نگه میدارم هدیه ی خدا فقط باید منو بخواد که نگهم داره یا نه ... وگرنه من عاشقتم . عاشقم .عاشق . عاشق . عاشق

اولین بوسه .... اما ناراحتی...